کد مطلب:33472 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:261

خاطره ای از استاد محمد تقی شریعتی











خوب است كه در اینجا ذكر خیری از مرحوم استاد محمد تقی شریعتی كنیم. در ایام پیش از انقلاب روزی در مشهد به محضر ایشان رسیده بودم. مرحوم استاد شریعتی با نهج البلاغه انس فراوانی داشتند و قطعات بسیاری از آن را حفظ بودند و با حرارت و حلاوت تمام قرائت می كردند و توضیح می دادند. گویا مدتی پیشتر در دانشگاه مشهد كسی به مناسبت نیمه ی شعبان سخنرانی كرده بود و سخنانی گفته بود كه به مذاق ایشان خوش نیامده بود. ایشان نقل می كردند كه آن سخنران در توضیح اینكه چرا امام زمان عمری چنین طولانی یافته اند و چگونه است كه در زمان غیبت نیز فعال و با نشاطاند، به پاره ای از تئوری های عجیب حكمای گذشته توسل جسته بود و گفته بود كه هر جسمی حد اعتدالی دارد، برای مثال اگر مس یا

[صفحه 40]

آهن و امثال آن زنگ می زنند و می پوسند از آن جهت است كه به اعتدال خودشان نرسیده اند و لذا مشمول این آفات می شوند. اما از میان فلزات طلا و نقره چون در حد اعتدال اند هیچ گاه زنگ نمی زنند و عمر جاودان دارند. بدن انسان هم اگر به آن حد اعتدال برسد، همین وضع را خواهد داشت. اولیاء خداوند چون به علم موهوبی و بخششی، می دانند كه چگونه رفتار و تغذیه كنند، اعتدال قوا و مزاج شان تامین می شود و لذا بدن شان همواره در كمال و اعتدال است و هرگز به بیماری مبتلا نمی شوند و اگر به حال خود وانهاده شوند هیچگاه نخواهند مرد. و بعد هم به روایتی نا استوار استناد كرده بود كه «هیچ یك از ما نیست مگر آنكه با سم یا به شمشیر به قتل خواهد رسید» غافل از آنكه هم شخص بزرگوار پیامبر اسلام (ص) مطابق نقل تواریخ علی الظاهر به مرگ طبیعی از دنیا رفتند و هم در خصوص برخی از ائمه (ع) پاره ای از علمای شیعه گفته اند كه در مسموم شدن شان تردید است.[1] اما مرحوم شریعتی می گفتند كه گذشته از این موارد، سخنان امیرالمومنین (ع) برای ما حجت است و سپس به همین قطعات از این نامه استناد می كردند.

امیر المومنین (ع) هنگامی كه این نامه را برای فرزند خود نوشت نخست به سلطه ی زمان اعتراف كرد و گفت كه من زمین خورده ی روزگار و رام حوادث دنیا هستم. معنای این سخن آن نیست كه من در برابر باطل دست به هیچ گونه اقدامی نمی زنم، یا در برابر ظلم اهل سكوتم. بلكه مقصود آن است كه این جسم خاكی من مشمول همان احكامی است كه اجسام خاكی دیگران. من فانی ام نه باقی. آمده ام تا بروم نه آنكه بمانم. و این امر نیز به جهت ساختمان بشری من است. این فانی بودن به اختیار من نیست، بلكه

[صفحه 41]

مقتضای ساختمان بدن زوال پذیری است كه خداوند به من داده است. خلاصه آنكه پدری با چنین اوصاف و تشخیص و اعترافی است كه برای فرزند خود نامه می نویسد.


صفحه 40، 41.








    1. برای مثال شیخ مفید در الارشاد در سبب وفات امام جواد (ع) می فرمایند: گفته شده كه آن حضرت به زهر شهید شد، ولی خبری كه من از روی آن به این سخن گواهی دهم نزد من ثابت نشده است.» و ظاهر كلامشان درباره ی امام هادی (ع) و امام حسن عسكری (ع) نیز چنین است كه به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند.